بدون عنوان
دخمل قشنگ از زمانی که مریض شدی احساس می کنم خیلی ضعیف شدی البته 300 گرم وزن کم کردی هر روز با کلی ذوق برات سوپ درست میکنم یه روز با ماهیچه یه روزم با مرغ ولی خیلی با بی اشتهایی میخوری هیچی دوست نداری حریره بادوم نمیخوری سوپ دوست نداری سرلاک بدت میاد دخملی مامان غصه می خوره بیا جون من از فردا دخمل خوبی باش و غذاهاتو بخور دوستت دارم نفس ...
نویسنده :
مامی نرگس
2:01
خرید
قند عسل قرار شده هفته بعد با خاله زهراینا بریم کلار دشت بعد ما اونجا بمونیم مامانینا هم بیان امروز با بابایی رفتیم خیابون بهار وسه تا شلوار راحتی ویه دست بلوز وشلوار راحتی برات گرفتیم امروز خیلی دنبال پستونک گشتم تا یه تنوعی بشه ولی پیدا نکردم مبارکت باشه خوشگلم امشب افطاری خونه مامانینا رفتیم و اونجا کلی با علی کوچولو بازی کردی همش می خواستی گازش بگیری علی کوچولو هم قلقلکش می اومد و جفتتون با صدا می خندیدین ...
نویسنده :
مامی نرگس
0:51
بدون عنوان
دخمل نازم یاد گرفتی چهار دست پا همه جا میری بعد بر می گردی منو نگاه می کنی تعجب می کنی کجا رفتی ودهنت رو از تعجب باز می کنی ...
نویسنده :
مامی نرگس
3:57
بدون عنوان
عزیز دلم امروز مامانی وعمه مهتاب خونمون بودن وکلی آتیش سوزندی باران جونم این عکسو ساعت 1 شب گرفتم وطبق معمول هر شب خوابت نمیاد ...
نویسنده :
مامی نرگس
3:41
بدون عنوان
فرشته آسمونی من دو روزه که مریض شدی و همش بهونه می گیری قربونت برم میدونم گلوت درد میکنه هیچی نمی خوری حتی آب رو هم با گریه میخوری دیشب خونه مامانی مراسم احیا بود قرار بود ما هم بریم ولی تو انقدر گریه کردی که ما نتوستیم بریم و اولین شب قدرت رو سه تایی تو خونه موندیم وبا تلوزیون خوندیم فرشته من تو خیلی پاکی وخدا خیلی دوستت داره برای مامان وبابا دعا کن ...
نویسنده :
مامی نرگس
4:37
بدون عنوان
شوک باران جونم وقتی مامی ارمیتا از الینا جون نوشته بود منم رفتم وخوندم خیلی بهم شوک وارد شد خیلی دلم سوخت دست خودم نبود ولی همینطور اشک می ریختم باران جونم تو از خدا بخواه برای مامان الینا صبر بده خدایا خودت حافظ همه نی نی ها باش...............امین
نویسنده :
مامی نرگس
4:10
بدون عنوان
قربونت برم دخملی فردا ساعت 6 برای چکاب ماهانه وقت دکتر گرفتم البته دو روز مونده برای 8 ماهگی مامانی دیگه داری 8 ماهه میشی دوست دارم زودتر ببرمت تا بدونم دیگه چیا باید بدم بخوری دیشب که بهت سیب میدادم دو دستی سیب رو گرفته بودی منم میترسیدم خفه شی اخر هم برات رنده کردم عسلم خیلی مهربون شدی هر بار اسم قشنگت رو صدا میکنم برمیگردی وبا تمام وجودت برام می خندی دوستت دارم
نویسنده :
مامی نرگس
4:10
بدون عنوان
دخمل خوشگلم تو ویترین نی نی وبلاگ چیکار می کنی؟ ...
نویسنده :
مامی نرگس
4:08
باران وبازی
قشنگ مامانی امشب کلی با صدف ونگین بازی کردی امشب وقتی اومدم تو اتاقت دیدم با دخترخاله ها همه لباسات رو ریختین ودارین بازی می کنین پیش خودم گفتم این همون بارانی بود که تا چند وقت پیش تکون نمیخورد حالا داره با بچه ها بازی میکنه . نفس من یادم میاد وقتی تازه به دنیا اومده بودی به خاطر رفلاکس خیلی بد بالا میاوردی ومن می ترس یدم وهربار دکتر میبردم به طوری که زمانی که یک ماهه بودی دفترچه بیمه ات تمام شد اون روزها خیلیییییی گریه میکردی ومنو بابایی فکر می کردیم مشکلی داری ولی همه دکتر ها میگفتن کولیک(دل دردهای سه ماهه) هست وخدا رو شکر تا 4 ماهگی خوب شدی اون روزها روز شماری میکردم که فقط بزرگتر بشی ولی الان این روزهات رو خیلی دوست دارم و هم دو...
نویسنده :
مامی نرگس
4:08